روند رشد
عزیز دل مامان هر روز جلو چشمانم بزرگ و بزرگتر میشی و شیطونیاتم بزرگتر تا به این لحظه از جزییات روند رشدت چیزی ننوشتم ولی الان تصمیم دارم هم تجدید خاطراتی شود هم به عبارتی ثبت خاطرات : در هشتم آذر ماه ٨٧ زندگی من و بابایی شیرین تر از قبل شد تو با وزن ٣ و٤٠٠ گرم پابه این دنیا گذاشتی و از انجا که بابایی خیلی دوست داشت بجه اولش یه دخمل ناز و تپل بشه خیلی ذوق زده بودیم خدارو شکر اصلا زردی نگرفتی و همین ما رو خیلی خوشحال کرد در همون روزهای اولیه عکس العمل نسبت به صدا ها و حرکات می دادی از آنجا که ٩ ماه بارداریمو بابایی نازنینم صدات میکردیم اسم نازنین روت موند در دو هفتگی گوشهای نازنینم سوراخ شد...
نویسنده :
ماماني
1:45